"هیچی" که از همه پنهونش میکنیم ؛
بخصوص تو اون موقع هایی که تویِ جمع نشستیم و تنهایِ تنها به نظر میرسیم ،
یهو یادش میفتیم و بغض میکنیم ...
میپرسن "چیزی شده؟ "
یه لبخند مصنوعی تحویلشون میدیم و میگیم : "هیچی "؛
مجبوریم هرجوری شده بغضمونو قورت بدیم و نمایش آدم های
خوشحالو بازی کنیم ...
همه ی ما آدم ها یک "هیچ"داریم ...
" هیچی" به وسعت قلب های دلتنگمون...
همون "هیچی" که باعث میشه موقع دلتنگی بغض کنیم،
شایدم به یاد خاطره های خوب ،
باعث لبخندهای گاه و بی گاهِمون میشه...
و "تو" همان "هیچ" زندگیِ منی ...